malena



همین الان دلم برایت پرکشید.دوست دارم کلمات را رها کنم و بپرم توی آغوشت.بگویم ک چقدر مستاصل شده ام.بگویم که روبروی تو از خودم بیزارم.بگویم که تا دهانم را باز کردم که بگویم آن کلمات قبلی را و یک لحظه درنگ.تو محرم کلماتی.گنا من را هرگز فاش نساخته ای.من را رسوا نکرده ایپس من هم چنین حقی را به خودم نمیدهم

 

نه حالا نمیخواهم که پری آن قصه باشم.دوست ندارم مدام ورد ها را تکرار کنم .دوست ندارم که بنویسم تا دیگران بخوانندم دوست ندارم بنویسم برای نوشتن دوست دارم تو مقصد تمامی افعالم باشیدیدن،نفس کشیدن،نوشتن و نگ آه کردن.

خواستم بگویم.خواستم بپرسم؟من را آیا رها کرده ای؟

محبوب منمن را با خودم تنها نگذار.من از خودم چیزی برای نوشتن ندارم.من تشنه بوده ام و دویده ام،گرسنه بوده ام و خوابیده ام!خوابم می آمده و به نظاره نشسته اممحبوب منمن جواب سوال هایم را نمیدانمبه هر پرسشی پاسخ اشتباه داده ام.مثل حالا که دلم برایت پر کشید و به جای نماز دارم با تو با کلمات صحبت میکنم.

من را با خودم تنها نگذار.

 

 

 

 

از جمله ی قبلی ام خجالت میکشم و پاکش میکنم نه تو هرگز.


الان مامان کلی پرتقال قاچ شده با عشق آورد دم اتاقم و باید بگم اف بر من دستشو رد کردمدرحالیکه بعد دعوای دیشب  داشتم از زبون مامانم برا خودم میخوندم:"یه دختر دارم شاه ندارهاز خوشگلی تا نداره"میخوام الان برم محکم بغلش کنم و بچلونمش بهش بگم که این همه وقت با خودم قهر بودم و از خودم لجم گرفته بود نه اونباید بگم آره  


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

لوازم خانگي مجله تفریحی خبری سرگرمی ایرونی Jason پیمانکاری سنگ کوهی چلچلي من Xiaoyu رکنا - اخبار حوادث ایران و جهان و غرب کشور ترند مد و فشن ايران اندیشه با شعر وزنه برداری آذربایجان غربی